(این متن سه ماه پیش در ویرگول» منتشر شد و اینجا با کمی ویرایش، بازنشر می‌شود)

نزدیک به دو سال است که وارد دانشکده فیزیک شده‌ام و با احتساب این ترم حدود ۸۰ واحد گذرانده‌ام؛ اما چیزی که در تمام این مدت، مرا آزار می‌دهد تنها یک چیز است:

مرگ ریاضی در دانشکده فیزیک».

هم در میان دانشجویان و هم میان تعداد کثیری از استادان این تصور وجود دارد که شهود» ارزشی بالاتر از دقت» دارد و دقت را تا جایی پیش می‌بریم که نیازمان شود».

این روحیه عدم علاقمندی به ریاضی دقیق (که شاید بعدا توضیح بیش‌تری داده شود) در دانشکده چنان ترویجی دارد که ندانستن ریاضیات یک مبحث از یک درس برایمان پدیده‌ای طبیعی جلو می‌کند و حتی استادان نیز مروج همین تفکر هر جا که نیاز شد دقت را وارد می‌کنیم و ریاضیاتش را می‌گردیم» هستند.

اکثر تئوری‌کاران دانشکده عموما بر این باورند که ریاضیات جز ابزاری برای فیزیک نیست و دقت بیش از حد برایمان سودی ندارد! اما مشکل آنجایی شروع می‌شود که این تنبلی و بی‌حوصلگی چنان پیشرفت می‌کند و در میان تمام مباحث رشد می‌کند که حتی جاهایی که از نظر رژیم فکری این افراد باید دقت ریاضی انجام گیرد، ریاضیات به کل فراموش می‌شود و گاهی مشهود است، عدم تسلط علمی استاد و دانشجو در آن مبحث.

احتمالا با خود فکر کنید که شاید حق با چنین گروهی باشد که توضیح داده‌ایم. امید است یک مثال، علت مخالفت را روشن‌تر کند.

فرض کنید قرار است در درس مکانیک تحلیلی مبحث مکانیک لاگرانژی و همیلتونی را مطالعه کنید. اولین چیزی که در کتاب مرجع این درس، ماریون، دیده می‌شود حساب وردشی و مفاهیم مربوط به تابعی‌ها است. یک دانشجو شروع به مطالعه این مطلب می‌کند و به احتمال زیاد درس را نخواهد فهمید (مگر اینکه در سیستم فکری دانشجو، فهمیدن همان توانایی حل مساله باشد). فهم این مساله در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند و ممکن نیست این ابهام برطرف شود مگر آنکه در ریاضیات این مبحث عمیق شد. بیایید فرض کنید دانشجویی قرار است حساب وردشی بفهمد. به یقین می‌توان گفت باید این دانشجو نزدیک به چهار یا پنج درس چهارواحدی (در مجموع ۲۰ واحد) از دانشکده ریاضی بگذراند تا بتواند مفهوم ریاضیاتی این درس ترم سه‌ای دانشکده را متوجه شود.

حال سوال اینجاست که راه حل چیست؟

شاید مساله غمناکی باشد، اما این خود دانشجو است که در این صورت باید به دنبال فهم ریاضی این موضوع برود و شاید در درسی مثل مکانیک تحلیلی نتواند پاسخ خود را بیابد. یک روش همانی است که در بخش بالا گفتیم و خیلی عملی نیست که برای هر درس، چنین مسیری را انتخاب کرد.

روش دوم لااقل در مورد وضعیت کنونی، غیرواقع‌بینانه است. روش این است که استادان از منابعی دقیق و کامل‌تر برای تدریس استفاده کنند که با تقریب خوبی بتوان گفت که دقت توانسته‌ وارد کار شود.

اما خیلی از اساتید به این روش خرده می‌گیرند و از کمبود وقت و سه‌واحدی بودن دروس گله‌مندند که الحق و الانصاف بی‌راه نمی‌گویند. طبیعتا کاهش ساعت آموزشی می‌تواند منجر به کاهش کیفیت آموزشی شود و این مساله غیرقابل اغماض است.

چند هفته پیش که با یکی از اساتید دانشکده این مساله را مطرح کردم، چند موضوع را بیان کرد و یکی از آنها پیشنهاد چهار واحدی کردن دروس تخصصی اامی برای بهبود کیفیت دروس بود که اگر به گذشته و ویدیوهای ضبط شده در سامانه آموزش آزاد نگاه کنیم، می‌بینیم دروس مهمی مانند مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس به علت چهارواحدی بودنشان توانایی حمل کردن سنگینی و عمق بیشتری در خود بوده‌اند.

در کل می‌توان گفت که این مساله مرگ ریاضی ناشی از چند مساله مختلف از جمله سلیقه استادان، سه‌واحدی بودن دروس تخصصی اامی و نگرانی از کاهش میانگین نمرات دانشجویان است که متاسفانه مورد سوم در دانشکده فیزیک بسیار اهمیت‌دار تر از دانشکده ریاضی است. چرا که علی‌رغم میانگین پایین‌تر نمرات دانشجویان در‌ دانشکده ریاضی، کیفیت و دقت دروس ارائه شده در آنجا بهتر است.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها