ایران تقریبا از قانون کپیرایت جهانی تبعیت نمیکند و این باعث انتشار آلبومهای موسیقی، فیلم و هر نوع کتابی علمی و غیره میشود. این عدم رعایت سبب شده که بعضی نویسندگان و مترجمان اکثرا بدون اجازه گرفتن از ناشر یا نویسنده کتاب، شروع به ترجمه آن کنند؛ اتفاقی که به یک چیز عادی تبدیل شده است.
از طرف دیگر هستند نویسندگانی که در این شرایط یک کتاب خارجی را به صورت نادقیق ترجمه کرده و مقداری از آن را کم میکنند (با استدلالهایی مشابه به کار نیامدن آن بخش در ایران و امثالهم) و نیز حتی بعضا قسمتهایی به کتاب اضافه میشود تحت عنوان تالیف که بهوسیله خود مترجم انجام میپذیرد و یا اینکه برشی از یک کتاب دیگر گنجانده میشود. در نهایت هم این کتاب با همان عنوان اصلی چاپ شده و در قسمت مترجم»، نوشته میشود: تالیف و ترجمه».
این اتفاق یکی از بیاخلاقیترین کارهایی است که یک نویسنده و یک ناشر میتواند انجام دهد. ضربهای که چنین کاری به علم و اصل امانت (که باید مقدس انگاشته شود) میزند غیر قابل جبران است. برای مثال فرض کنید یک دانشجویی که به هر دلیلی علاقه به مطالعه نسخه اصلی و انگلیسی یک کتاب علمی را ندارد، به خیابان انقلاب میرود تا ترجمه فارسی آن را بیابد. او با خرید این کتاب دستکاری شده» نه تنها مطلبی را که هدف نویسنده اصلی کتاب است نمیآموزد که بلکه آن از هم گسیختگی که در کتاب بهوجود آمده در روند تحصیل و آموزش او نیز ضربه میزند کما اینکه مترجم چنین فکری با خود نکند و بگوید: اتفاقا بالعکس. چنین کاری باعث بهتر شدن روند آموزش میشود.» اما باید دقت کرد که اولا صلاحیت اینکار به هیچ وجه با مترجم نیست و هیچ کس جز نویسنده حق دستبرد به متن ندارد و ثانیا هیچ ساز و کار معینی وجود ندارد برای تعیین اینکه آیا چنین کاری باعث بهتر شدن آموزش میشود و یا نه؛ چرا که این بهتر شدن» خوشتعریف نیست و غالبا به سلیقه نویسنده برمیگردد. ثالثا اینکار سو استفاده از متن یک فرد دیگر برای نوشتن یک کتاب به نام خود است و جز تکاهل در تولید علم، معنای دیگری ندارد.
(این متن سه ماه پیش در ویرگول» منتشر شد و اینجا با کمی ویرایش، بازنشر میشود)
نزدیک به دو سال است که وارد دانشکده فیزیک شدهام و با احتساب این ترم حدود ۸۰ واحد گذراندهام؛ اما چیزی که در تمام این مدت، مرا آزار میدهد تنها یک چیز است:
مرگ ریاضی در دانشکده فیزیک».
هم در میان دانشجویان و هم میان تعداد کثیری از استادان این تصور وجود دارد که شهود» ارزشی بالاتر از دقت» دارد و دقت را تا جایی پیش میبریم که نیازمان شود».
این روحیه عدم علاقمندی به ریاضی دقیق (که شاید بعدا توضیح بیشتری داده شود) در دانشکده چنان ترویجی دارد که ندانستن ریاضیات یک مبحث از یک درس برایمان پدیدهای طبیعی جلو میکند و حتی استادان نیز مروج همین تفکر هر جا که نیاز شد دقت را وارد میکنیم و ریاضیاتش را میگردیم» هستند.
اکثر تئوریکاران دانشکده عموما بر این باورند که ریاضیات جز ابزاری برای فیزیک نیست و دقت بیش از حد برایمان سودی ندارد! اما مشکل آنجایی شروع میشود که این تنبلی و بیحوصلگی چنان پیشرفت میکند و در میان تمام مباحث رشد میکند که حتی جاهایی که از نظر رژیم فکری این افراد باید دقت ریاضی انجام گیرد، ریاضیات به کل فراموش میشود و گاهی مشهود است، عدم تسلط علمی استاد و دانشجو در آن مبحث.
احتمالا با خود فکر کنید که شاید حق با چنین گروهی باشد که توضیح دادهایم. امید است یک مثال، علت مخالفت را روشنتر کند.
فرض کنید قرار است در درس مکانیک تحلیلی مبحث مکانیک لاگرانژی و همیلتونی را مطالعه کنید. اولین چیزی که در کتاب مرجع این درس، ماریون، دیده میشود حساب وردشی و مفاهیم مربوط به تابعیها است. یک دانشجو شروع به مطالعه این مطلب میکند و به احتمال زیاد درس را نخواهد فهمید (مگر اینکه در سیستم فکری دانشجو، فهمیدن همان توانایی حل مساله باشد). فهم این مساله در هالهای از ابهام باقی میماند و ممکن نیست این ابهام برطرف شود مگر آنکه در ریاضیات این مبحث عمیق شد. بیایید فرض کنید دانشجویی قرار است حساب وردشی بفهمد. به یقین میتوان گفت باید این دانشجو نزدیک به چهار یا پنج درس چهارواحدی (در مجموع ۲۰ واحد) از دانشکده ریاضی بگذراند تا بتواند مفهوم ریاضیاتی این درس ترم سهای دانشکده را متوجه شود.
حال سوال اینجاست که راه حل چیست؟
شاید مساله غمناکی باشد، اما این خود دانشجو است که در این صورت باید به دنبال فهم ریاضی این موضوع برود و شاید در درسی مثل مکانیک تحلیلی نتواند پاسخ خود را بیابد. یک روش همانی است که در بخش بالا گفتیم و خیلی عملی نیست که برای هر درس، چنین مسیری را انتخاب کرد.
روش دوم لااقل در مورد وضعیت کنونی، غیرواقعبینانه است. روش این است که استادان از منابعی دقیق و کاملتر برای تدریس استفاده کنند که با تقریب خوبی بتوان گفت که دقت توانسته وارد کار شود.
اما خیلی از اساتید به این روش خرده میگیرند و از کمبود وقت و سهواحدی بودن دروس گلهمندند که الحق و الانصاف بیراه نمیگویند. طبیعتا کاهش ساعت آموزشی میتواند منجر به کاهش کیفیت آموزشی شود و این مساله غیرقابل اغماض است.
چند هفته پیش که با یکی از اساتید دانشکده این مساله را مطرح کردم، چند موضوع را بیان کرد و یکی از آنها پیشنهاد چهار واحدی کردن دروس تخصصی اامی برای بهبود کیفیت دروس بود که اگر به گذشته و ویدیوهای ضبط شده در سامانه آموزش آزاد نگاه کنیم، میبینیم دروس مهمی مانند مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس به علت چهارواحدی بودنشان توانایی حمل کردن سنگینی و عمق بیشتری در خود بودهاند.
در کل میتوان گفت که این مساله مرگ ریاضی ناشی از چند مساله مختلف از جمله سلیقه استادان، سهواحدی بودن دروس تخصصی اامی و نگرانی از کاهش میانگین نمرات دانشجویان است که متاسفانه مورد سوم در دانشکده فیزیک بسیار اهمیتدار تر از دانشکده ریاضی است. چرا که علیرغم میانگین پایینتر نمرات دانشجویان در دانشکده ریاضی، کیفیت و دقت دروس ارائه شده در آنجا بهتر است.
پنجشنبه شب بود و در حال مطالعه کتاب فیزیک و واقعیت» نوشته آلبرت اینشتین» و ترجمه محمدرضا خواجهپور» بودم. در یکی از فصول آن به نام در روش فیزیک نظری» به متن زیر برخوردم:
پس اگر درست باشد که پایه اصولی فیزیک نظری را نمیتوان از تجربه استخراج کرد، بلکه باید آزادانه آفرید، آیا امیدی به یافتن راه درست وجود دارد؟ علاوه بر این، آیا راه درست موجودیتی در بیرون از پندارهای ما دارد یا نه؟ آیا در جایی که نظریههایی چون مکانیک کلاسیک وجود دارند که تا حد زیادی حق تجربه را ادا میکنند بی آنکه به کنه مطلب دست یابند، میتوان به هدایت بیمخاطره تجربه امید بست؟ من بیدرنگ جواب میدهم که به عقیده من راه درست وجود دارد و ما میتوانیم بدان دست یابیم. تجربهای که تا کنون کسب کردهایم به ما حق میدهد که طبیعت را تحقق سادهترین اندیشههای ریاضی قابل تصور بشماریم. من متقاعد شدهام که از راه بناهای صرفا ریاضی میتوان به مفاهیم و قوانینی دست یافت که کلید فهم پدیدههای طبیعی هستند. تجربه ممکن است مفاهیم ریاضی مناسب را پیشنهاد کند، اما یقینا آنها را نمیتوان از تجربه استنتاج کرد. البته در این تردیدی نیست که تجربه تنها معیار سودمندی یک بنای ریاضی از نظر فیزیکی خواهد بود. اما جایگاه اصل آفریننده در ریاضیات است.»
اندکی فکر کردم و با خود گفتم که دانشمندی به اسم اینشتین چنین حرفی زده است؟ کمی بر راستی مطلب شک کردم و متن اصلی آن را در اینترنت جستجو کردم و یافتم. این موضعگیری با چیزی که به ما و اکثر فیزیکخوان»ها گفته شده بود کمی در تناقض بود. همینطور با موضعگیری اکثرا استادان و صاحبنظران شناخته شده که برایشان تمایز ریاضی و فیزیک قابل تصور بود و تعاریف سنتی از این دو داشتند.
موضع گیری معروف چنین است که دو علم مختلفی وجود دارد به نامهای ریاضی» و فیزیک». هر یک با تعاریف و اهداف مختلف و چنین برمیآید که گویی فیزیک، ریاضی را ابزار خود کرده و با دانستن تجربه، آن ریاضی را برای توجیه پدیده به کار میبرد. اما این موضوع و این گونه تعاریف مرا قانع نمیکرد.
به نظر من چنین نوع مرزبندی با کاری که صورت میگیرد کمی مختلف است. شاید یک مثال روشنتر سازد.
میدانیم نیوتون (که از پایهگذاران فیزیک کلاسیک است) برای ارائه یک قانون کلی گرانش، شروع به توسعهدادن علمی شد که امروزه آن را حساب دیفرانسیل و انتگرال میدانیم (البته نویسنده ادعایی بر این حقیقت که نیوتون این حسابان را ابداع کرد ندارد، چرا که لایبنیتس هم گویی در کار بوده است). به تعبیر گذشته و سنتی، ریاضیدانان» شروع به کار کردند و در قرون ۱۹ و ۲۰ علمی را توسعه دادند که امروز تحت عنوان آنالیز ریاضی» شناخته میشود. برای توسعه این علم نیز، شاخهای بوجود آمد به نام توپولوژی» که حالت خاص آن که همان فضای متریک» است یکی از سرفصلهای درس آنالیز است. از طرف دیگری فیزیک نیز به جلو میرود و نیوتون و دیگر افرادی مثل لاگرانژ و همیلتون پایه مکانیک کلاسیک را با استفاده از مفاهیم حسابان مستحکمتر میسازند. سالها و حتی قرنها میگذرد. شاخهای به اسم ماده چگال» در فیزیک شکل گرفته و برای توجیه بعضی پدیدهها نیاز شده است که از توپولوژی» استفاده شود.
در وهله اول شاید این مثال یک سیر تاریخی ریاضی و فیزیک باشد؛ اما به نظر میرسد فراتر از آن باشد. چرا که ارتباط ریاضی و فیزیک کاملا مشهود است اما چیزی که کمی عجیب میرسد این است که چطور حساب دیفرانسیل انتگرال برای توجیه برخی پدیدههای فیزیکی استفاده میشود و بعد مفاهیم پیشرفتهتری که در ریاضیات، ریاضیدانان مجرد آن را ساختهاند دقیقا برای توجیه چیزی در طبیت استفاده میشود که به کل هدف توسعه توپولوژی این نبوده است و چندان هم با مکانیک کلاسیک ارتباطی ندارد.
تنها یک ایدهخام به ذهنم میرسد و آن بیمعنی بودن مرز این دو است. چنانکه گویی نمیتوان آنها را از هم متمایز دانست.
ادامه دارد.
متن زیر را تحت عنوان اولین پست از وبلاگم مینویسم و امیدوارم ادامهدار باشد.
هدف از ایجاد چنین وبلاگی ثبت تجربیات و نظرات شخصی است. کما اینکه این کار در رسانههای اجتماعی منجمله تلگرام و غیره قابل اجرا بود؛ اما آنها ظرفیت ثبت چیزهای مکتوب رسمی و شاید کمی جدیتر ندارند و اگر داشته باشند، به علت زیاد بودن حجم دادهها شاید ناپیدا بماند.
اکنون شاید بهتر باشد در مورد خود کمی توضیحاتی دهم.
من پارسا رنگریز، دانشجوی کارشناسی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف هستم و ساکن تهرانم. علاقهام به فیزیک از ابتدای دبیرستان شروع شد و تا به کنون ادامه داشته است. همچنین موازی با فیزیک به ریاضیات و فلسفه نیز علاقهمندم و گاهی ت را هم دنبال میکنم.
انگیزه نوشتن را از ابتدا داشتهام کما اینکه گذشته نیز مکانهایی از قبیل کانال تلگرامی و توییتر را برای ثبت نوشتههایم انتخاب کرده بودم اما هیچ کدام اندازه وبلاگ لذتبخش نیست.
امروز شماره جدید نشریه تکانه منتشر شد و میتوانید از لینکی که در زیر قرار گرفته، آن را دریافت کنید.
http://physics.sharif.edu/~takaneh/wp-content/uploads/2020/03/Takaneh29.pdf
این نشریه، یکی از بهترین و فعالترین نشریههای علمی دانشکده فیزیک و دانشگاه است که سالیان سال است در حال تولید محتوا و انتشار آن است و من مفتخرم که عضوی از این نشریه هستم و در تولید آن شریکام.
برای اطلاعات بیشتر از تکانه»، میتوانید به سایت نشریه مراجعه کنید.
ضمنا به دلیل اتفاقات پیشآمده و تعطیلی سراسری دانشگاهها، از ارائه نسخه چاپی این نشریه صرف نظر شد تا سریعا نسخه دیجیتال منتشر شود و در این ایام فرصتی باشد برای مطالعه بهتر و استفاده مفیدتر.
اولین جلسه مجازی از سلسله جلسات مرور مقالات تاریخی، روز دوشنبه ۱۸ فروردین ساعت ۱۸:۳۰ در اسکایپ برگزار خواهد شد.
این جلسه اول از دو جلسهای است که قرار بر مطالعه مقاله بولتزمن خواهد بود.
لینک گروه اسکایپ:
https://join.skype.com/blofq28qt6Sq
ضمنا هنگام ورود به جلسه، وبکم خود را غیرفعال کنید؛ اما استفاده از میکروفون برای گفتگو آزاد است.
دیشب و پریشب در گروه تلگرامی درس الکترومغناطیس ۲» مباحثهای بوجود آمد میان TA ها و دانشجویان و بحث بر دو چیز بود:
۱) سختی مسائل و عدم توانایی بر حل مساله
۲) تمدیدهای مستمر تمرینات درس
بحث که بیشتر جلو میرفت این قطبیبودن بحث بیشتر پررنگ میشد تا جایی که حرف از یک انتقاد ملایم به مجادله و غیره کشیده شد. من هم به نوبه یک عضو از گروه نظراتم را اعلام کردم و چون بیشتر شبیه حرف یکی از TA ها بود با واکنش تند بچهها مواجه شد و برای کاهش تنش مجبور به کناره کشیدن از بحث شدم؛ اما بر خود دانستم تا نظراتم را که بیشتر نوعی گلایه و شکوه است تا بیان راهکار، اینجا بیان کنم.
طبق رسم همیشگی، استاد درسش را میدهد و هستند افرادی در دانشکده فیزیک که گمان دارند خواندن جزوه استاد و دیدن فیلمهای آموزشی (علیالخصوص در این ایام کرونا زده) کافی است برای تسلط بر محتوی. فکر میکنند که برای تثبیت بیشتر درس، لازم است معلمان حلتمرین سوالات روتین و متوسط و سادهای را تحت عنوان تمرین تحویلی» به آنها بدهند و با حل آنها به قول خودشان روحیه» بگیرند.
اما من اینطور فکر نمیکنم. یکی از مصیبتهایی که فضای مسموم دبیرستان و کنکور به دنبال آن دارد، عادت دادن محصل به لقمههای آماده» که همان جزوات هستند. هنوز آنطور که باید آموزش داده نشده است که یک دانشجوی فیزیک که در حال تحصیل علوم به طور آکادمیک است، نه تنها باید به جزوه استاد بسنده نکند (که حتی بنظرم ارزش جزوه کمتر از یک یادآوری کوتاه است، نه آموزش و یادگیری) بلکه باید به کتب مختلف و منابع دیگر مراجعه کند برای یادگیری؛ چرا که هر کتابی بیانی دارد و نقصان جزوه استاد با هیچ چیز کامل نمیشود جز مراجعه به منابع دیگر و بعضا بحث گروهی.
اما چیز دیگری که این رویه غلط را در دانشکده فیزیک جا انداخته، تکیه بر میانگین کلاس است و این استدلال که باید درس طوری باشد که میانگین هم بفهمد یا توانایی کشش داشته باشد» اما سوال اینجاست که چرا در پس ذهن این افراد میانگین یک جامعه ضعیف و کمتوانا فرض شده است؟ مگر نه آنکه ورودی این دانشگاه از بهترینهای کشور است؟ چرا باید این برداشت غلط وجود داشته باشد؟ دلیلش یک چیز بیشتر نیست و آن جو مسموم ایجاد شده توسط استادان و افراد قبلی است که قبل از ورود دانشجویان هر ورودی، شرایط را مهیا میکنند برای گسترش تکاهل در بین ورودیها.
اگر سراغ دانشگاههای معروف برویم و یا سوالات آخر هر فصل کتب روسی یا غربی را ببینیم، پر است از سوالات نکتهدار که از قضا سوالات امتحانات نهایی یا میانترم دانشگاهی بوده است. (یکی از این کتابها که سوالات معروف دانشگاهها را جمع آوری میکند، کتاب A Guide to physics problems است.) این یک انتظار بیجاست که با خواندن جزوه یا دیدن فیلم آموزشی دانشجو آنقدر تسلط یابد که بتواند یک روزه یا دو روزه سوالات تمرین را حل کند و انتظار داشته باشد حل تمرینها سوالات آسانتری قرار دهند که روحیه بیشتری بگیرند. اولا که روحیهای که از آن صحبت میشود یک توهم بیشتر نیست چرا که تصور احاطه به موضوع وقتی حتی سوالات استاندارد خارجی برایمان قابل حل نیست، دروغ گفتن به خود است. ثانیا که تمرین باید آنقدر سخت باشد که همه را به فکر و چالش فرو برد، منابع مختلف را بگردد تا جوابی شبیه آن یابد، با دیگران بحث کند، حلتمرینها را برای کمک رساندن به کار گیرد، کتاب اصلی استاد را دهها بار بالا پایین کند تا به آن نکته پنهانی سوال دست یابد.
بگذارید با یک مثال متن را تمام کنم. این که دانشکده ریاضی دانشگاه شریف از سطح خوبی در جامعه بین المللی برخوردار است و مثل دانشکده فیزیک باعث تنزل رتبه جهانی دانشگاه نیست، ورودی باکیفیت تر آنها نیست، بلکه روش تدریس و جوی است که در آن وجود دارد. امکان ندارد که درسی بردارید از آنجا و برای یک تمرین تحویلی وقتی کمتر از سه چهار روز بگذارید، پرس و جو نکنید، کتاب را ده ها بار شخم نزنید. همین روحیه مجادلهای که در درسهایشان ایجاد میشود باعث ماندنشان در سطح جهانی است. استادانشان خیلی حق را به دانشجوی کاهل نمیدهد اکثرا. تنبلان کلاس را متوسط درنظر نمیگیرند و سخت بر مهلت زمانی تمرینات و سختی سوالاتشان مصمماند.
اینکه دانشجویان دانشکده فیزیک ایمیل جمع میکنند هر سری برای تمدید مهلت تمرین یا آسان کردن تمرین یا هر چیزی که بیشتر از راحت طلبی دانشجو است، نشان میدهد که با یک جو مسمومی طرف هستیم که جز با فشار اساتید و حلتمرینها از بین رفتنی نیست.
دومین جلسه مجازی از سلسله جلسات مرور مقالات تاریخی، روز دوشنبه ۱ اردیبهشت ساعت ۱۸:۳۰ در اسکایپ برگزار خواهد شد.
این جلسه دوم از دو جلسهای است که برای مطالعه مقاله بولتزمن تشکیل میشود.
لینک گروه اسکایپ جلسه:
https://join.skype.com/s3f0bUBswyjO
دیشب و پریشب در گروه تلگرامی درس الکترومغناطیس ۲» مباحثهای بوجود آمد میان TA ها و دانشجویان و بحث بر دو چیز بود:
۱) سختی مسائل و عدم توانایی بر حل مساله
۲) تمدیدهای مستمر تمرینات درس
بحث که بیشتر جلو میرفت این قطبیبودن بحث بیشتر پررنگ میشد تا جایی که حرف از یک انتقاد ملایم به مجادله و غیره کشیده شد. من هم به نوبه یک عضو از گروه نظراتم را اعلام کردم و چون بیشتر شبیه حرف یکی از TA ها بود با واکنش تند بچهها مواجه شد و برای کاهش تنش مجبور به کناره کشیدن از بحث شدم؛ اما بر خود دانستم تا نظراتم را که بیشتر نوعی گلایه و شکوه است تا بیان راهکار، اینجا بیان کنم.
طبق رسم همیشگی، استاد درسش را میدهد و هستند افرادی در دانشکده فیزیک که گمان دارند خواندن جزوه استاد و دیدن فیلمهای آموزشی (علیالخصوص در این ایام کرونا زده) کافی است برای تسلط بر محتوی. فکر میکنند که برای تثبیت بیشتر درس، لازم است معلمان حلتمرین سوالات روتین و متوسط و سادهای را تحت عنوان تمرین تحویلی» به آنها بدهند و با حل آنها به قول خودشان روحیه» بگیرند.
اما من اینطور فکر نمیکنم. یکی از مصیبتهایی که فضای مسموم دبیرستان و کنکور به دنبال آن دارد، عادت دادن محصل به لقمههای آماده» که همان جزوات هستند. هنوز آنطور که باید آموزش داده نشده است که یک دانشجوی فیزیک که در حال تحصیل علوم به طور آکادمیک است، نه تنها باید به جزوه استاد بسنده نکند بلکه باید به کتب مختلف و منابع دیگر مراجعه کند برای یادگیری؛ چرا که هر کتابی بیانی دارد و نقصان جزوه استاد با هیچ چیز کامل نمیشود جز مراجعه به منابع دیگر و بعضا بحث گروهی.
اما چیز دیگری که این رویه غلط را در دانشکده فیزیک جا انداخته، تکیه بر میانگین کلاس است و این استدلال که باید درس طوری باشد که میانگین هم بفهمد یا توانایی کشش داشته باشد» اما سوال اینجاست که چرا در پس ذهن این افراد میانگین یک جامعه ضعیف و کمتوانا فرض شده است؟ مگر نه آنکه ورودی این دانشگاه از بهترینهای کشور است؟ چرا باید این برداشت غلط وجود داشته باشد؟ دلیلش یک چیز بیشتر نیست و آن جو مسموم ایجاد شده توسط استادان و افراد قبلی است که قبل از ورود دانشجویان هر ورودی، شرایط را مهیا میکنند برای گسترش تکاهل در بین ورودیها.
اگر سراغ دانشگاههای معروف برویم و یا سوالات آخر هر فصل کتب روسی یا غربی را ببینیم، پر است از سوالات نکتهدار که از قضا سوالات امتحانات نهایی یا میانترم دانشگاهی بوده است. (یکی از این کتابها که سوالات معروف دانشگاهها را جمع آوری میکند، کتاب A Guide to physics problems است.) این یک انتظار بیجاست که با خواندن جزوه یا دیدن فیلم آموزشی دانشجو آنقدر تسلط یابد که بتواند یک روزه یا دو روزه سوالات تمرین را حل کند و انتظار داشته باشد حل تمرینها سوالات آسانتری قرار دهند که روحیه بیشتری بگیرند. اولا که روحیهای که از آن صحبت میشود یک توهم بیشتر نیست چرا که تصور احاطه به موضوع وقتی حتی سوالات استاندارد خارجی برایمان قابل حل نیست، دروغ گفتن به خود است. ثانیا که تمرین باید آنقدر سخت باشد که همه را به فکر و چالش فرو برد، منابع مختلف را بگردد تا جوابی شبیه آن یابد، با دیگران بحث کند، حلتمرینها را برای کمک رساندن به کار گیرد، کتاب اصلی استاد را دهها بار بالا پایین کند تا به آن نکته پنهانی سوال دست یابد.
بگذارید با یک مثال متن را تمام کنم. این که دانشکده ریاضی دانشگاه شریف از سطح بهتری در جامعه بین المللی برخوردار است و مثل دانشکده فیزیک باعث تنزل رتبه جهانی دانشگاه نیست، ورودی باکیفیت تر آنها نیست، بلکه جوی است که در آن وجود دارد. امکان ندارد که درسی بردارید از آنجا و برای یک تمرین تحویلی وقتی کمتر از سه چهار روز بگذارید، پرس و جو نکنید، کتاب را ده ها بار شخم نزنید. همین روحیه مجادلهای که در درسهایشان ایجاد میشود باعث ماندنشان در سطح جهانی است. استادانشان خیلی حق را به دانشجوی کاهل نمیدهد اکثرا. تنبلان کلاس را متوسط درنظر نمیگیرند و سخت بر مهلت زمانی تمرینات و سختی سوالاتشان مصمماند.
اینکه دانشجویان دانشکده فیزیک ایمیل جمع میکنند هر سری برای تمدید مهلت تمرین یا آسان کردن تمرین یا هر چیزی که بیشتر از راحت طلبی دانشجو است، نشان میدهد که با یک جو مسمومی طرف هستیم که جز با فشار اساتید و حلتمرینها از بین رفتنی نیست.
اولین جلسه مجازی از سلسله جلسات مرور مقالات تاریخی، روز دوشنبه ۱۸ فروردین ساعت ۱۸:۳۰ در اسکایپ برگزار خواهد شد.
این جلسه اول از دو جلسهای است که قرار بر مطالعه مقاله بولتزمن خواهد بود.
لینک گروه اسکایپ:
https://join.skype.com/blofq28qt6Sq
ضمنا هنگام ورود به جلسه، وبکم خود را غیرفعال کنید؛ اما استفاده از میکروفون برای گفتگو آزاد است.
امروز شماره جدید نشریه تکانه منتشر شد و میتوانید از لینکی که در زیر قرار گرفته، آن را دریافت کنید.
http://physics.sharif.edu/~takaneh/wp-content/uploads/2020/03/Takaneh29.pdf
این نشریه، یکی از بهترین و فعالترین نشریههای علمی دانشکده فیزیک و دانشگاه است که سالیان سال است در حال تولید محتوا و انتشار آن است و من مفتخرم که عضوی از این نشریه هستم و در تولید آن شریکام.
برای اطلاعات بیشتر از تکانه»، میتوانید به سایت نشریه مراجعه کنید.
ضمنا به دلیل اتفاقات پیشآمده و تعطیلی سراسری دانشگاهها، از ارائه نسخه چاپی این نشریه صرف نظر شد تا سریعا نسخه دیجیتال منتشر شود و در این ایام فرصتی باشد برای مطالعه بهتر و استفاده مفیدتر.
ایران تقریبا از قانون کپیرایت جهانی تبعیت نمیکند و این باعث انتشار آلبومهای موسیقی، فیلم و هر نوع کتابی علمی و غیره میشود. این عدم رعایت سبب شده که بعضی نویسندگان و مترجمان اکثرا بدون اجازه گرفتن از ناشر یا نویسنده کتاب، شروع به ترجمه آن کنند؛ اتفاقی که به یک چیز عادی تبدیل شده است.
از طرف دیگر هستند نویسندگانی که در این شرایط یک کتاب خارجی را به صورت نادقیق ترجمه کرده و مقداری از آن را کم میکنند (با استدلالهایی مشابه به کار نیامدن آن بخش در ایران و امثالهم) و نیز حتی بعضا قسمتهایی به کتاب اضافه میشود تحت عنوان تالیف که بهوسیله خود مترجم انجام میپذیرد و یا اینکه برشی از یک کتاب دیگر گنجانده میشود. در نهایت هم این کتاب با همان عنوان اصلی چاپ شده و در قسمت مترجم»، نوشته میشود: تالیف و ترجمه».
این اتفاق یکی از بیاخلاقیترین کارهایی است که یک نویسنده و یک ناشر میتواند انجام دهد. ضربهای که چنین کاری به علم و اصل امانت (که باید مقدس انگاشته شود) میزند غیر قابل جبران است. برای مثال فرض کنید یک دانشجویی که به هر دلیلی علاقه به مطالعه نسخه اصلی و انگلیسی یک کتاب علمی را ندارد، به خیابان انقلاب میرود تا ترجمه فارسی آن را بیابد. او با خرید این کتاب دستکاری شده» نه تنها مطلبی را که هدف نویسنده اصلی کتاب است نمیآموزد که بلکه آن از هم گسیختگی که در کتاب بهوجود آمده در روند تحصیل و آموزش او نیز ضربه میزند کما اینکه مترجم چنین فکری با خود نکند و بگوید: اتفاقا بالعکس. چنین کاری باعث بهتر شدن روند آموزش میشود.» اما باید دقت کرد که اولا صلاحیت اینکار به هیچ وجه با مترجم نیست و هیچ کس جز نویسنده حق دستبرد به متن ندارد و ثانیا هیچ ساز و کار معینی وجود ندارد برای تعیین اینکه آیا چنین کاری باعث بهتر شدن آموزش میشود و یا نه؛ چرا که این بهتر شدن» خوشتعریف نیست و غالبا به سلیقه نویسنده برمیگردد. ثالثا اینکار سو استفاده از متن یک فرد دیگر برای نوشتن یک کتاب به نام خود است و جز تکاهل در تولید علم، معنای دیگری ندارد.
(این متن سه ماه پیش در ویرگول» منتشر شد و اینجا با کمی ویرایش، بازنشر میشود)
نزدیک به دو سال است که وارد دانشکده فیزیک شدهام و با احتساب این ترم حدود ۸۰ واحد گذراندهام؛ اما چیزی که در تمام این مدت، مرا آزار میدهد تنها یک چیز است:
مرگ ریاضی در دانشکده فیزیک».
هم در میان دانشجویان و هم میان تعداد کثیری از استادان این تصور وجود دارد که شهود» ارزشی بالاتر از دقت» دارد و دقت را تا جایی پیش میبریم که نیازمان شود».
این روحیه عدم علاقمندی به ریاضی دقیق (که شاید بعدا توضیح بیشتری داده شود) در دانشکده چنان ترویجی دارد که ندانستن ریاضیات یک مبحث از یک درس برایمان پدیدهای طبیعی جلو میکند و حتی استادان نیز مروج همین تفکر هر جا که نیاز شد دقت را وارد میکنیم و ریاضیاتش را میگردیم» هستند.
اکثر تئوریکاران دانشکده عموما بر این باورند که ریاضیات جز ابزاری برای فیزیک نیست و دقت بیش از حد برایمان سودی ندارد! اما مشکل آنجایی شروع میشود که این تنبلی و بیحوصلگی چنان پیشرفت میکند و در میان تمام مباحث رشد میکند که حتی جاهایی که از نظر رژیم فکری این افراد باید دقت ریاضی انجام گیرد، ریاضیات به کل فراموش میشود و گاهی مشهود است، عدم تسلط علمی استاد و دانشجو در آن مبحث.
احتمالا با خود فکر کنید که شاید حق با چنین گروهی باشد که توضیح دادهایم. امید است یک مثال، علت مخالفت را روشنتر کند.
فرض کنید قرار است در درس مکانیک تحلیلی مبحث مکانیک لاگرانژی و همیلتونی را مطالعه کنید. اولین چیزی که در کتاب مرجع این درس، ماریون، دیده میشود حساب وردشی و مفاهیم مربوط به تابعیها است. یک دانشجو شروع به مطالعه این مطلب میکند و به احتمال زیاد درس را نخواهد فهمید (مگر اینکه در سیستم فکری دانشجو، فهمیدن همان توانایی حل مساله باشد). فهم این مساله در هالهای از ابهام باقی میماند و ممکن نیست این ابهام برطرف شود مگر آنکه در ریاضیات این مبحث عمیق شد. بیایید فرض کنید دانشجویی قرار است حساب وردشی بفهمد. به یقین میتوان گفت باید این دانشجو نزدیک به چهار یا پنج درس چهارواحدی (در مجموع ۲۰ واحد) از دانشکده ریاضی بگذراند تا بتواند مفهوم ریاضیاتی این درس ترم سهای دانشکده را متوجه شود.
حال سوال اینجاست که راه حل چیست؟
شاید مساله غمناکی باشد، اما این خود دانشجو است که در این صورت باید به دنبال فهم ریاضی این موضوع برود و شاید در درسی مثل مکانیک تحلیلی نتواند پاسخ خود را بیابد. یک روش همانی است که در بخش بالا گفتیم و خیلی عملی نیست که برای هر درس، چنین مسیری را انتخاب کرد.
روش دوم لااقل در مورد وضعیت کنونی، غیرواقعبینانه است. روش این است که استادان از منابعی دقیق و کاملتر برای تدریس استفاده کنند که با تقریب خوبی بتوان گفت که دقت توانسته وارد کار شود.
اما خیلی از اساتید به این روش خرده میگیرند و از کمبود وقت و سهواحدی بودن دروس گلهمندند که الحق و الانصاف بیراه نمیگویند. طبیعتا کاهش ساعت آموزشی میتواند منجر به کاهش کیفیت آموزشی شود و این مساله غیرقابل اغماض است.
چند هفته پیش که با یکی از اساتید دانشکده این مساله را مطرح کردم، چند موضوع را بیان کرد و یکی از آنها پیشنهاد چهار واحدی کردن دروس تخصصی اامی برای بهبود کیفیت دروس بود که اگر به گذشته و ویدیوهای ضبط شده در سامانه آموزش آزاد نگاه کنیم، میبینیم دروس مهمی مانند مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس به علت چهارواحدی بودنشان توانایی حمل کردن سنگینی و عمق بیشتری در خود بودهاند.
در کل میتوان گفت که این مساله مرگ ریاضی ناشی از چند مساله مختلف از جمله سلیقه استادان، سهواحدی بودن دروس تخصصی اامی و نگرانی از کاهش میانگین نمرات دانشجویان است که متاسفانه مورد سوم در دانشکده فیزیک بسیار اهمیتدار تر از دانشکده ریاضی است. چرا که علیرغم میانگین پایینتر نمرات دانشجویان در دانشکده ریاضی، کیفیت و دقت دروس ارائه شده در آنجا بهتر است.
پنجشنبه شب بود و در حال مطالعه کتاب فیزیک و واقعیت» نوشته آلبرت اینشتین» و ترجمه محمدرضا خواجهپور» بودم. در یکی از فصول آن به نام در روش فیزیک نظری» به متن زیر برخوردم:
پس اگر درست باشد که پایه اصولی فیزیک نظری را نمیتوان از تجربه استخراج کرد، بلکه باید آزادانه آفرید، آیا امیدی به یافتن راه درست وجود دارد؟ علاوه بر این، آیا راه درست موجودیتی در بیرون از پندارهای ما دارد یا نه؟ آیا در جایی که نظریههایی چون مکانیک کلاسیک وجود دارند که تا حد زیادی حق تجربه را ادا میکنند بی آنکه به کنه مطلب دست یابند، میتوان به هدایت بیمخاطره تجربه امید بست؟ من بیدرنگ جواب میدهم که به عقیده من راه درست وجود دارد و ما میتوانیم بدان دست یابیم. تجربهای که تا کنون کسب کردهایم به ما حق میدهد که طبیعت را تحقق سادهترین اندیشههای ریاضی قابل تصور بشماریم. من متقاعد شدهام که از راه بناهای صرفا ریاضی میتوان به مفاهیم و قوانینی دست یافت که کلید فهم پدیدههای طبیعی هستند. تجربه ممکن است مفاهیم ریاضی مناسب را پیشنهاد کند، اما یقینا آنها را نمیتوان از تجربه استنتاج کرد. البته در این تردیدی نیست که تجربه تنها معیار سودمندی یک بنای ریاضی از نظر فیزیکی خواهد بود. اما جایگاه اصل آفریننده در ریاضیات است.»
اندکی فکر کردم و با خود گفتم که دانشمندی به اسم اینشتین چنین حرفی زده است؟ کمی بر راستی مطلب شک کردم و متن اصلی آن را در اینترنت جستجو کردم و یافتم. این موضعگیری با چیزی که به ما و اکثر فیزیکخوان»ها گفته شده بود کمی در تناقض بود. همینطور با موضعگیری اکثرا استادان و صاحبنظران شناخته شده که برایشان تمایز ریاضی و فیزیک قابل تصور بود و تعاریف سنتی از این دو داشتند.
موضع گیری معروف چنین است که دو علم مختلفی وجود دارد به نامهای ریاضی» و فیزیک». هر یک با تعاریف و اهداف مختلف و چنین برمیآید که گویی فیزیک، ریاضی را ابزار خود کرده و با دانستن تجربه، آن ریاضی را برای توجیه پدیده به کار میبرد. اما این موضوع و این گونه تعاریف مرا قانع نمیکرد.
به نظر من چنین نوع مرزبندی با کاری که صورت میگیرد کمی مختلف است. شاید یک مثال روشنتر سازد.
میدانیم نیوتون (که از پایهگذاران فیزیک کلاسیک است) برای ارائه یک قانون کلی گرانش، شروع به توسعهدادن علمی شد که امروزه آن را حساب دیفرانسیل و انتگرال میدانیم (البته نویسنده ادعایی بر این حقیقت که نیوتون این حسابان را ابداع کرد ندارد، چرا که لایبنیتس هم گویی در کار بوده است). به تعبیر گذشته و سنتی، ریاضیدانان» شروع به کار کردند و در قرون ۱۹ و ۲۰ علمی را توسعه دادند که امروز تحت عنوان آنالیز ریاضی» شناخته میشود. برای توسعه این علم نیز، شاخهای بوجود آمد به نام توپولوژی» که حالت خاص آن که همان فضای متریک» است یکی از سرفصلهای درس آنالیز است. از طرف دیگری فیزیک نیز به جلو میرود و نیوتون و دیگر افرادی مثل لاگرانژ و همیلتون پایه مکانیک کلاسیک را با استفاده از مفاهیم حسابان مستحکمتر میسازند. سالها و حتی قرنها میگذرد. شاخهای به اسم ماده چگال» در فیزیک شکل گرفته و برای توجیه بعضی پدیدهها نیاز شده است که از توپولوژی» استفاده شود.
در وهله اول شاید این مثال یک سیر تاریخی ریاضی و فیزیک باشد؛ اما به نظر میرسد فراتر از آن باشد. چرا که ارتباط ریاضی و فیزیک کاملا مشهود است اما چیزی که کمی عجیب میرسد این است که چطور حساب دیفرانسیل انتگرال برای توجیه برخی پدیدههای فیزیکی استفاده میشود و بعد مفاهیم پیشرفتهتری که در ریاضیات، ریاضیدانان مجرد آن را ساختهاند دقیقا برای توجیه چیزی در طبیت استفاده میشود که به کل هدف توسعه توپولوژی این نبوده است و چندان هم با مکانیک کلاسیک ارتباطی ندارد.
تنها یک ایدهخام به ذهنم میرسد و آن بیمعنی بودن مرز این دو است. چنانکه گویی نمیتوان آنها را از هم متمایز دانست.
ادامه دارد.
متن زیر را تحت عنوان اولین پست از وبلاگم مینویسم و امیدوارم ادامهدار باشد.
هدف از ایجاد چنین وبلاگی ثبت تجربیات و نظرات شخصی است. کما اینکه این کار در رسانههای اجتماعی منجمله تلگرام و غیره قابل اجرا بود؛ اما آنها ظرفیت ثبت چیزهای مکتوب رسمی و شاید کمی جدیتر ندارند و اگر داشته باشند، به علت زیاد بودن حجم دادهها شاید ناپیدا بماند.
اکنون شاید بهتر باشد در مورد خود کمی توضیحاتی دهم.
من پارسا رنگریز، دانشجوی کارشناسی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف هستم و ساکن تهرانم. علاقهام به فیزیک از ابتدای دبیرستان شروع شد و تا به حال ادامه دارد. همچنین موازی با فیزیک به ریاضیات و فلسفه نیز علاقهمندم و گاهی ت را هم دنبال میکنم.
انگیزه نوشتن را از ابتدا داشتهام کما اینکه گذشته نیز مکانهایی از قبیل کانال تلگرامی و توییتر را برای ثبت نوشتههایم انتخاب کرده بودم اما هیچ کدام اندازه وبلاگ لذتبخش نیست.
مکانیک آماری، شاخهای است که با بکارگیری نظریات آمار و احتمال و نیز مکانیک، توانست به یک دستآوری برسد که یک دید ریزتر و بهتری از آنچه در پدیدههای ترمودینامیکی رخ میدهد، ارائه دهد. یکی از پایهگذاران این علم، بولتزمن» است که با هوشمندی تمام و تلاشی که صرف کرد، توانست اصول ترمودینامیک را با نظریات احتمال مرتبط سازد و بدین ترتیب علمی را گسترش دهد که امروزه مکانیک آماری مینامیم.
در دو جلسه برگذار شده در دو هفته گذشته، سعی داشتیم یکی از مقالات تاریخی مربوط به مکانیک آماری که بوسیله خود بولتزمن نوشته و منتشر شده است مورد بررسی دقیق قرار دهیم. میتوانید از لینک زیر متن ارائه را دریافت کنید.
https://drive.google.com/open?id=1b-NU6HNYOLec1asMwHLnRTq5MU8Kj7Ax
امروز شماره جدید نشریه تکانه منتشر شد و میتوانید از لینکی که در زیر قرار گرفته، آن را دریافت کنید.
http://physics.sharif.edu/~takaneh/wp-content/uploads/2020/03/Takaneh29.pdf
این نشریه، یکی از بهترین و فعالترین نشریههای علمی دانشکده فیزیک و دانشگاه است که سالیان سال است در حال تولید محتوا و انتشار آن است و من مفتخرم که عضوی از این نشریه هستم و در تولید آن شریکام.
برای اطلاعات بیشتر از تکانه»، میتوانید به سایت نشریه مراجعه کنید.
ضمنا به دلیل اتفاقات پیشآمده و تعطیلی سراسری دانشگاهها، از ارائه نسخه چاپی این نشریه صرف نظر شد تا سریعا نسخه دیجیتال منتشر شود و در این ایام فرصتی باشد برای مطالعه بهتر و استفاده مفیدتر.
انجمن علمی ژرفا» که یک انجمن میانرشتهای فیزیک، ریاضی و فلسفه علم است، چند سال پیش پروژهای را شروع کرد برای ترجمه درسنامههای فیزیک فاینمن» که به کمک دانشجویان آن زمان این کار پیش رفت و نزدیک به ۴۰ شماره از ۵۰ شماره آن ترجمه گشت. در این پروژه بنابر اتفاقاتی وقفهای دو ساله ایجاد شد و خوشبختانه از اول بهار امسال دوباره شروع به کار کرده است. همچنین امید است با ساماندهی متون ترجمه شده و با یاری ویراستاران و حروفچینان این کار عامالمنفعه به پایان رود. در این راستا با کمک همدیگر توانستیم اولین شماره (درسنامه هجدهم) را در فاز جدید این پروژه منتشر کنیم. میتوانید از لینک زیر، این شماره را دریافت کنید.
http://zharfa90.ir/feynman-lectures
ضمنا اجازه ترجمه و نشر این درسنامه از انتشاراتی رسمی خارجی آن، گرفته شده است. در صورت تمایل به همکاری میتوانید به حساب تلگرامی SalamZharfa@ پیام دهید.
. خستهام، این دستها خستهاند و چرا اینقدر خستهاند؟ دقیق میشوم، دقیق و متمرکز میشوم بلکه بشنوم، بلکه صدایش را بشنوم. اما نه، فقط یک کلاغ بلندترین شاخه یک کاج بال میزند. مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن، چقدر حرف زدهام، چقدر در ذهنم حرف زدهام، خروار خروار حرف با لحن و حالتهای متفاوت، مغایر، متضاد و . گفتهام و شنیدهام، خاموش شده و باز برافروختهام، پرخاش کرده و باز خوددار شدهام، خشم گرفتهام و لحظاتی بعد احساس کردهام چشمانم داغ شدهاند و دارند گُر میگیرند، مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند. اشک هرگز! مدتهای زیادی است که نتوانستهام بگریم − این را بارها به او گفته بودم − فقط چشمهایم داغ میشوند، انگار گُر میگیرند و لحظاتی بعد احساس میکنم فقط مرطوب شدهاند؛ اندکی مرطوب. نمیدانم، اما نمیدانم ذهن انسان چه ظرفیت عجیبی و غریبی دارد که میتواند در کوتاهترین لحظات به بینهایت تصویر و کلمه و یاد را در خود وابیند و بشنود، و هرگاه این لحظات به نسبت سکوت آدمی پیوسته و بیگسست باشند، دیگر به واقع حد و اندازهای برایشان متصور نیست. پس من چه میزان حرف زدهام و حرف میزنم و حرف میزنم بیآنکه دیگری − یا خودم حتی − صدای نفسم را بشنود یا بشنوم؟ حالا باز هم سکوت و سکوت و سکوت.»
سلوک - محمود دولت آبادی
انجمن علمی ژرفا» که یک انجمن میانرشتهای فیزیک، ریاضی و فلسفه علم است، چند سال پیش پروژهای را شروع کرد برای ترجمه درسنامههای فیزیک فاینمن» که به کمک دانشجویان آن زمان این کار پیش رفت و نزدیک به ۴۰ شماره از ۵۰ شماره آن ترجمه گشت. در این پروژه بنابر اتفاقاتی وقفهای دو ساله ایجاد شد و خوشبختانه از اول بهار امسال دوباره شروع به کار کرده است. همچنین امید است با ساماندهی متون ترجمه شده و با یاری ویراستاران و حروفچینان این کار عامالمنفعه به پایان رود. در این راستا با کمک همدیگر توانستیم اولین شماره (درسنامه هجدهم) را در فاز جدید این پروژه منتشر کنیم. میتوانید از لینک زیر، این شماره را دریافت کنید.
http://zharfa90.ir/feynman-lectures
ضمنا اجازه ترجمه و نشر این درسنامه از انتشاراتی رسمی خارجی آن، گرفته شده است. در صورت تمایل به همکاری میتوانید به حساب تلگرامی SalamZharfa@ پیام دهید.
دیشب و پریشب در گروه تلگرامی درس الکترومغناطیس ۲» مباحثهای بوجود آمد میان TA ها و دانشجویان و بحث بر دو چیز بود:
۱) سختی مسائل و عدم توانایی بر حل مساله
۲) تمدیدهای مستمر تمرینات درس
بحث که بیشتر جلو میرفت این قطبیبودن بحث بیشتر پررنگ میشد تا جایی که حرف از یک انتقاد ملایم به مجادله و غیره کشیده شد. من هم به نوبه یک عضو از گروه نظراتم را اعلام کردم و چون بیشتر شبیه حرف یکی از TA ها بود با واکنش تند بچهها مواجه شد و برای کاهش تنش مجبور به کناره کشیدن از بحث شدم؛ اما بر خود دانستم تا نظراتم را که بیشتر نوعی گلایه و شکوه است تا بیان راهکار، اینجا بیان کنم.
طبق رسم همیشگی، استاد درسش را میدهد و هستند افرادی در دانشکده فیزیک که گمان دارند خواندن جزوه استاد و دیدن فیلمهای آموزشی (علیالخصوص در این ایام کرونا زده) کافی است برای تسلط بر محتوی. فکر میکنند که برای تثبیت بیشتر درس، لازم است معلمان حلتمرین سوالات روتین و متوسط و سادهای را تحت عنوان تمرین تحویلی» به آنها بدهند و با حل آنها به قول خودشان روحیه» بگیرند.
اما من اینطور فکر نمیکنم. یکی از مصیبتهایی که فضای مسموم دبیرستان و کنکور به دنبال آن دارد، عادت دادن محصل به لقمههای آماده»اند که همان جزوات هستند. هنوز آنطور که باید آموزش داده نشده است که یک دانشجوی فیزیک که در حال تحصیل علوم به طور آکادمیک است، نه تنها باید به جزوه استاد بسنده نکند بلکه باید به کتب مختلف و منابع دیگر مراجعه کند برای یادگیری؛ چرا که هر کتابی بیانی دارد و نقصان جزوه استاد با هیچ چیز کامل نمیشود جز مراجعه به منابع دیگر و بعضا بحث گروهی.
اما چیز دیگری که این رویه غلط را در دانشکده فیزیک جا انداخته، تکیه بر میانگین کلاس است و این استدلال که باید درس طوری باشد که میانگین هم بفهمد یا توانایی کشش داشته باشد» اما سوال اینجاست که چرا در پس ذهن این افراد میانگین یک جامعه ضعیف و کمتوانا فرض شده است؟ مگر نه آنکه ورودی این دانشگاه از بهترینهای کشور است؟ چرا باید این برداشت غلط وجود داشته باشد؟ دلیلش یک چیز بیشتر نیست و آن جو مسموم ایجاد شده توسط استادان و افراد قبلی است که قبل از ورود دانشجویان هر ورودی، شرایط را مهیا میکنند برای گسترش تکاهل در بین ورودیها.
اگر سراغ دانشگاههای معروف برویم و یا سوالات آخر هر فصل کتب روسی یا غربی را ببینیم، پر است از سوالات نکتهدار که از قضا سوالات امتحانات نهایی یا میانترم دانشگاهی بوده است. (یکی از این کتابها که سوالات معروف دانشگاهها را جمع آوری میکند، کتاب A Guide to Physics Problems است.) این یک انتظار بیجاست که با خواندن جزوه یا دیدن فیلم آموزشی دانشجو آنقدر تسلط یابد که بتواند یک روزه یا دو روزه سوالات تمرین را حل کند و انتظار داشته باشد حل تمرینها سوالات آسانتری قرار دهند که روحیه بیشتری بگیرند. اولا که روحیهای که از آن صحبت میشود یک توهم بیشتر نیست چرا که تصور احاطه به موضوع وقتی حتی سوالات استاندارد خارجی برایمان قابل حل نیست، دروغ گفتن به خود است. ثانیا که تمرین باید آنقدر سخت باشد که همه را به فکر و چالش فرو برد، منابع مختلف را بگردد تا جوابی شبیه آن یابد، با دیگران بحث کند، حلتمرینها را برای کمک رساندن به کار گیرد، کتاب اصلی استاد را دهها بار بالا پایین کند تا به آن نکته پنهانی سوال دست یابد.
بگذارید با یک مثال متن را تمام کنم. این که دانشکده ریاضی دانشگاه شریف از سطح بهتری در جامعه بین المللی برخوردار است و مثل دانشکده فیزیک باعث تنزل رتبه جهانی دانشگاه نیست، ورودی باکیفیت تر آنها نیست، بلکه جوی است که در آن وجود دارد. امکان ندارد که درسی بردارید از آنجا و برای یک تمرین تحویلی وقتی کمتر از سه چهار روز بگذارید، پرس و جو نکنید، کتاب را ده ها بار شخم نزنید. همین روحیه مجادلهای که در درسهایشان ایجاد میشود باعث ماندنشان در سطح جهانی است. استادانشان خیلی حق را به دانشجوی کاهل نمیدهد اکثرا. تنبلان کلاس را متوسط درنظر نمیگیرند و سخت بر مهلت زمانی تمرینات و سختی سوالاتشان مصمماند.
اینکه دانشجویان دانشکده فیزیک ایمیل جمع میکنند هر سری برای تمدید مهلت تمرین یا آسان کردن تمرین یا هر چیزی که بیشتر از راحت طلبی دانشجو است، نشان میدهد که با یک جو مسمومی طرف هستیم که جز با فشار اساتید و حلتمرینها از بین رفتنی نیست.
سلسله جلسات مطالعه کتاب فیزیک آماری ذرات»، نوشته مهران کاردار»، از پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه، ساعت ۱۹ الی ۲۰ آغاز میشود. در این جلسات هفتگی سعی دارم یکی از کاملترین و دقیقترین کتابهایی که در حوزه مکانیک آماری نوشته شده است، ارائه دهم. این کتاب شامل ۷ فصل است و مقرر گشته در حدود ۲۰ جلسه ۶۰ دقیقهای آن را به اتمام ببرم.
لینک اطلاعرسانی سلسله جلسات کوانتا:
مکانیک آماری، شاخهای است که با بکارگیری نظریات آمار و احتمال و نیز مکانیک، توانست به یک دستآوری برسد که یک دید ریزتر و بهتری از آنچه در پدیدههای ترمودینامیکی رخ میدهد، ارائه دهد. یکی از پایهگذاران این علم، بولتزمن» است که با هوشمندی تمام و تلاشی که صرف کرد، توانست اصول ترمودینامیک را با نظریات احتمال مرتبط سازد و بدین ترتیب علمی را گسترش دهد که امروزه مکانیک آماری مینامیم.
در دو جلسه برگذار شده در دو هفته گذشته، سعی داشتیم یکی از مقالات تاریخی مربوط به مکانیک آماری که بوسیله خود بولتزمن نوشته و منتشر شده است مورد بررسی دقیق قرار دهیم. میتوانید از لینک زیر متن ارائه را دریافت کنید.
https://drive.google.com/open?id=1b-NU6HNYOLec1asMwHLnRTq5MU8Kj7Ax
درباره این سایت